ده شب محرم در جاجرم - شور های حسینی ( حاج قاسم – خبر نگاری از جاجرم ( شب اول ماه محرم : حضرت مسلم بن عقیل (ع) امشب شب اول ماه محرم و شب غریب نوازی ، شب مسلم بن عقیل است ! امشب از حضرت مسلم ، نایب مولا باید مدد بگیریم تا بتوانیم شبهای محرم برای غربت حسین و اهل بیتش اشک بریزیم وقتی خبر شهادت مسلم بن عقیل را برای امام حسین (ع) آوردند ، اشک غریبی از چشمان آنحضرت سرازیر شد و به سوی خیمه ی خود آمد ، حمیده دختر یتیم مسلم بن عقیل را نوازش و محبت می کرد ، دست بر سر و پیشانیش می کشید و دلداریش می داد ، می گفت : دخترم اگر پدرت مسلم نباشد من پدر تو و خواهرم مادر تو و دخترانم خواهران تو و پسرانم برادران تواند ، ناگهان دختر یتیم مسلم گریه کرد ، اما دلها بسوزد زمانی که امام حسین (ع) عازم به مید ان شد ه بود ، دختر نازدانه اش حضرت سکینه جلوی بابا را گرفت و گفت : بابا جان همان دست نوازش و یتیمی که بر سر دختر مسلم کشیدی ، بر سر من هم بکش که من هم دارد یتیم می شوم ، همه صدا بزنید یا حسین شب دوم ماه محرم : ورود کاروان حسین (ع) به کربلا شب دوم محرم شب ورود ابی عبدالله (ع) به کربلاست وقتی که به کربلا رسیدند مرکب امام حسین (ع) ایستاد و قدم از قدم بر نداشت . آقا فرمود : اسب دیگری بیاورید ، اما اسب دیگر هم از جایش حرکت نکرد ، ناگهان فرمود : به من بگوئید نام این سر زمین چیست ؟ گفتند غاضریه ، فرمود : آیا نام دیگری دارد ؟ گفتند : نینوا ، فرمود: نام دیگر نینوا چیست : گفتند : کربلا ، تا نام کربلا را شنید آهی کشید و فرمود : اینجا زمین غم و اندوه و بلاست ، همین جا فرود آئید که وعده ما با خدامون ، در اینجا خون ما ریخته می شود ، حریم ما هتک حرمت می شود مردان ما کشته و کودکان ما ذبح می شوند . ام کلثوم خواهرش آمد و گفت : برادر جان این بیابان خیلی خوفناک است ، ابی عبدالله (ع) فرمودند : خواهرجان هنگام رفتن به جبهه صفین در همین جا فرود آمدیم ، بابام علی سرش را روی دامن برادرم حسن گذاشت ، ساعتی خوابید ناگهان بیدار شد و گریه کرد ، برادرم حسین پرسید : بابا جان چرا گریه می کنی ؟ پدرم فرمود : در خواب دیدم این بیابان دریایی از خون شده ، حسینم در آن غرق شده و هر چی صدا می زنه کسی به فریادش نمی رسه ، همه بگید یا حسین شب سوم ماه محرم : حضرت رقیه (س) شب سوم محرم رسم است به دامن سه ساله حسین (ع) ، حضرت رقیه (س) می شوند ، دستهای کوچکی داره اما گرههای بزرگی را باز می کنه ، این دختر آنقدر تو خرابه شام گریه کرد و بهانه دیدن بابا گرفت که با ناله اش گریه اهل بیت (ع) هم بلند شد ، یک وقت به دستور یزید سر امام حسین (ع) را داخل تشتی گذاشتند و برای طفل سه ساله حسین بردند ، رقیه صدا زد عمه جان زینب ، من که از شما غذا نخواسته بودم فقط بابا را خواستم ، یک وقت عمه اش گفت : رقیه جان ، بابایت در همین جاست ، رقیه پارچه را از روی طبق برداشت ، عمه اش گفت : این سر پدرت حسین (ع) است ، سر را برداشت به سینه اش چسباند ، صدا زد بابا جان : چه کسی رگهای گردنت را بریده ، چه کسی مرا در کودکی یتیم کرده ، دختر بی بابا به کی پناه ببره تا بزرگ بشه ، کاش چشم نداشتم و این صحنه را نمی دیدم ، قربان لبهای خونی ات شوم ، باباجان ، از بس که دخترت را با تازیانه می زدند ببین تنم کبود شده و از سیلی آن نامرد صورتم نیلی شده ، بمیرم این دختر آنقدر کنار سر بابش گریه کرد تا از دنیا رفت . امشب همه بیائیم مثل خانم رقیه فدای حسین بشیم و بلند صدا بزنیم یا حسین ... شب چهارم ماه محرم : حربن یزید ریاحی (ع) امشب شب استغفار و شب آمر زش است . خوشا به حال کسی که حربن یزید ریاحی است . آخه حر وقتی فهمید لشکریان عمر سعد قصد کشتن حسین فاطمه را دارند خودش را کنار کشید ، با پشیمانی تمام به سوی خیمه گاه حسین رفت . شخصی به نام مهاجر صدا زد حر ، آیا می خواهی به حسین حمله کنی ؟ حر جوابش را نداد ، مهاجر می گوید : دیدم تن حر مثل بید داره میلرزه ، گفتم اگر از من سئوال کنند شجاع ترین مرد کوفه کیه ، ترا معرفی می کنم ، حالا بگو چرا تنت داره می لرزه ؟ حر گفت : به خدا قسم خودم را بین بهشت و دوزخ می بینم و اگر جسمم پاره پاره هم بشه به غیر بهشت نمی خواهم ، لذا امد خدمت امام حسین (ع) عرض کرد : فدات بشم اقا جان ، من اون کسی ام که تو را از بازگشت منع کردم و جلو راهت را گرفتم ، فکر نمی کردم این نامردها تو را در تنگنا قرار بدهند و قصد کشتنت را داشته باشند ، به خدا پشیمانم ، آیا خدا توبه منو می پذیره . حسین (ع) فرمود : خدا توبه ات را پذیرفته ، امشب با هم بگوئیم خدا جون با تمام روسیاهی اومدیم در خونه حسین ، امشب به حق اربابمون ابی عبدالله از گناهان ما هم بگذر و ما را به حسین فاطمه ببخش . لذا امام حسین (ع) صدا زد حر ، همانطور که مادرت نامت را حر گداشته تو آزاده هستی ، حر اذن میدان خواست و در دل میدان خیلی ها را به درک واصل کرد ، اما یک وقت صدا زد امیرم حسین به فریاد حر برس ، امام آمد و سر حرا را به زانو گرفت و گریه کرد . اما بمیرم وقتی که تو گودال قتلگاه حسین دست و پا می زنه ، چه کسی سر حسین را به دامن می گیره ، همه بگوئید یا حسین ... شب پنجم ماه محرم : حضرت عبدالله بن الحسن (ع شب پنجم ماه محرم رسمه از یتیم امام مجتبی (ع) عبدالله یازده ساله می خونن این کودک را امام حسین (ع) به بانوان حرم سپرده بودتا در خیمه از او نگهداری کنند وقتی امام حسین (ع) تنها به میدان رفت عبدالله صدای غریب عمویش حسین را از قتلگاه شنید ، از خیمه به سوی میدان دوید امام حسین (ع) صدا زد خواهرم عبدالله را نگهدار ، اما خودش را به عمویش رساند در آغوش عمویش با عمو سخن می گفت ، ناگهان نانجیبی شمشیر بلند کرد تا بر امام حسین (ع) بزند ، عبدالله دستش را بالا برد تا از ضرب شمشیر جلو گیری کند . دستش بریده و به پوست آویزان شد ، یک وقت صدا زد : ( یا عماه یا ابتا ) یعنی ای عمو جان وای پدر جان ، ببین دستم را بریدند ، امام حسین (ع) او را در آغوش گرفت ، یک وقت حرمله ملعون گلوی عبدالله را هدف تیر قرار داد و آن آقا زاده در آغوش عمومیش پرپر زد و به شهادت رسید . همه بگوئید یا حسین ... شب ششم ماه محرم : حضرت قاسم بن الحسن (ع) شب ششم محرم یاد همه شهدا که شربت شهادت را نوشیدند ، به خیر باشد . لذا کسانیکه با خدا معامله می کنند شوق شهادت دارند . شب عاشورا وقتی امام حسین (ع) به اصحابش فرمود : شما فردا کشته می شوید ، قاسم ابن الحسن نزد عمویش آمد و عرض کرد : عمو جان آیِا فردا من هم کشته می شوم ؟ امام حسین (ع) فرمود : پسرم مرگ را چگونه می بینی ؟ (( کیف الموت عندگ )) قاسم جواب داد : (( احلی من العسل )) یعنی عمو برام از عسل هم شیرین تر است . روز عاشورا قاسم هر وقت اجازه میدان می گرفت ، اما عمویش نمی گذاشت ، آخه خیلی برادر زاده اش قاسم را دوست داشت تا که قاسم دستخطی از بابایش امام حسن مجتبی (ع) به عمویش امام حسین (ع) نشان داد که در آن نوشته بود : قاسم جان در کربلا برادر غریبم حسین را یاری کن ، یک وقت اشک غریبی از صورت مولا جاری شد ، به برادر زاه اش اذن میدان داد ، چندی نگذشته بود که ناگهان صدایش بلند شد : افتادم از پشت فرس عمو به فریادم برس شب هفتم ماه محرم : حضرت علی اصغر (ع) امشب شب هفتم محرم ، شب عطش ، شب تشنگی یاران حسین (ع) شبی است که آب را به روی حسین و بچه هایش می بندند ، رسمه که امشب از باب الحوائج طفل شش ماهه علی اصغر (ع) می خوانند ، امشب هر کسی طفل شیر خواره داشت در مجلس حسن آورد تا بیمه علی اصغر کنه ، بگذارید امش از زبان امام حسین (ع) که به سکینه اش گفت این مطلب را برای شیعیانم بگوئید ، روضه بخونیم ، امام حسین (ع) فرمود : شیعیانم عزادارانم ، ای کاش در روز عاشورا همه شماها بودید و می دیدید که چگونه برای طفل شش ماهه تشنه لبم جرعه ای آب طلب کردم و گفتم : اگر به حسین رحم نمی کنید حداقل بر این کودک بی گناهم رحم کنید ، یک وقت حرمله نانجیب به دستور عمر سعد به جای آب گوارا علی اصغرم را با تیر سه شعبه سیراب کرد . ههنگامی که علی اصغر در آغوش امام حسین (ع) پرپر می زد روایت است که حصین بن تمیم تیری به سوی حسین انداخت که بر لبهای حسین اصابت کرد و خون از لبهایش جاری شد همه بکوئید : مظلوم حسین .... دشمنان وقتی دیدند امام حسین (ع) دارد می آید همه حمله کردند که پیکر نازنین قاسم زیر سم ستوران قرار گرفت ، امام حسین (ع) وقتی رسید که یتیم مجتبی در حال جان دادن بود اما مثل مرغی که در حال جان کندن است پاهایش را به روی زمین می کشید همه صدا بزنید یا حسین (ع) ... شب هشتم ماه محرم : حضرت علی اکبر (ع) شب هشتم ماه محرم خیلی جاهها مرسومه از ولی نعمتمان آقا امام رضا (ع) می خوانند اما امشب بیائیم از خود امام رضا(ع) اجازه بگیریم با امام هشتم برای مصیبت میوه دل حسین ، قاری قرآن زینب ، جوان ام لیلا ، شبه پیغمبر آقا حضرت علی اکبر گریه کنیم . وقتی امام حسین (ع) پیکر ارباٌ اربای جوانش علی اکبر را دید با ناله و زاری صدا زد : << علی الدنیا بعدک العفا >> یعنی علی جان بعد از تو خاک بر سر دنیا بیاد ، هر کاری کرد دل حسین آرام نشد ، صورت بر صورت جوانش گذاشت الهی هیچ کس داغ جوان نبینه . لشکر شمر همه ایستاده به تماشای شه شهزاده همه گفتند حسین جان داده همه گفتند حسین جان داده آنجا بود که امام حسین روی به خیمه کرد و صدا زد : جوانان بنی هاشم بیائید علی را بر در خیمه رسانید خدا داند حسین طاقت ندارد علی را بر در خیمه رسانید همه صدا بزنید مظلوم حسین .... شب نهم ماه محرم : حضرت ابالفضل العباس (ع) امشب حاجتمندان مجلس ما کجا نشستند . اخر امشب شب تاسوعا ، شب باب الحوائج حضرت ابالفضل عباس (ع) است ، امشب متوسل بشیم به کسی که امید اهل حرم حسین سقای دشت کربلا ، علمدار و سپهدار اربابمون حسینه . از کدام ویژگی عباس بخوانیم ، ازشجاعتش همین بس که وقتی وسایل غارت شده شهدای کربلا رابه شام نزد یزید بردند در میان آنها پرچم بزرگی بود که همه جای این پرچم سوراخ و صدمه دیده ولی دستگیره آن سالم بود ،یزید پرسید : این پرچم را چه کسی حمل می کرده ؟ گفتند : عباس ابن علی (ع) ، گفت: به این پرچم نگا ه کنید که بر اثر ضربات و صدمات هیچ جای سالمی جزء دستگیره آن که پرچمداربا دست حمل می کرد ندارد.یعنی سالم ماندن دستگیره پرچم نشان می دهد گه پرچمدارچقدر تیرها و ضرباتی که بر دستش وارد می شد را تحمل می کرد اما پرچم را رها نمی کرد ، بله ، اینه معنای وفاداری برادر نسبت به برادرش . از وفای عباس هرچه بگوئیم کم است ، همین بس که تا صدای العطش کودکان حسین را شنید طاقت نیاورد مشک به دوش خود را به هرنحوی به شریعه فرات رساند نزدیک آب شد کمی ازآب برداشت با این که لب تشنه بود اما آب ننوشید ، به خودش گفت :عباس ، وفایت کجا رفته ، توآب بنوشی در صورتی که پسر فاطمه و اهل حرم تشنه باشند و مشک را پراز آب کرد . تمام امیدش این بود که این آب را به لب عطشان حسین برساند ، خدا امید هیچ کس را تاامید نکنه ، بمیرم برای آن زمانی که دستهای عباس را جدا کردند مشک را به دندان گرفت آنگاه تیر به مشکش زدند امید عباس ناامید شد . نانجیبی در این لحظه با عمود آهنین بر فرق عباس زد و تیر جفا به چشمش خورد ناگهان به روی زمین افتاد : << یا اخاه ادرک اخاک << یعنی ای برادر به فریاد برادرت برس ، امام حسین آمد سر او را به زانو گرفت دید عباسش گریه می کند . عباس گفت : حسین جان گریه ام برای خودم نیست گریه ام برای این است که سرم به روی دامن تو حسین است اما لحظه ای بعد سر تو به دامن کیست ؟ همه صدا بزنید : مظلوم حسین ... شب دهم ماه محرم : شب عاشورای حسین حضرت حسین بن علی (ع) امشب شب عاشورا است. شب جدایی دلبر از دلبر است ، اهل بیت و عصمت و طهارت (ع) وقتی شب عاشورا فرا می رسید گریه آنها بشتر می شد ، امشب بگوئیم امام زمان( اجرک الله ) فدای اشک چشمهایت شویم ، گجا خیمه عزا برای جد غریبت حسین به پا کردی ؟ امشب اگر با گوش دلت بشنوی صدای راز و نیاز و مناجات امام حسین (ع) و یاران باوفایش با خدای معبود و یگانه از سوی دشت کربلا به گوش می آید همین آوای پرسوز که از دلهای عاشقان خدا برمی خواست باعث شد که سی و دو نفر از سربازان دشمن تحت تاثیر قرار گرفتند و همان شب به سپاه امام حسین (ع) پیوستند اما شب عاشورا زینب (س) خیلی بی قراری می کرد و ناله می کرد حرف من این است که در شب عاشورا امام حسین (ع) بودند که زینب (س) را دلداری می دادند ولی بعدازظهر عاشورا چه کسی زینب را دلداری داد ؟ که هر وقت زینب و بچه های حسین (ع) گریه می کردند دشمن با سیلی و تازیانه آنها را نوازش می داد و آرام می کرد . اما جانسوزترین لحظه عاشورا زمانی بوده که هلال بن نافع ( از سربازان دشمن ) می گوید نگاه به قتلگاه کردم دیدم حسین به خود می پیچد و درحال جان دادن است که می فرمود: جگرم از تشنگی می سوزد ، جرعه آبی به من برسانید . در آن لحظه عمر سعد فریاد زد: به سوی حسین بروید و او را راحت کنید . من هم در پی جرعه آبی بودم تا به لب تشنه حسین آب برسانم اما دیدم شمر به سوی آنحضرت رفت و با کمال گستاخی روی سینه انحضرت نشست و محاسن شریفش را به دست گرفت وبا شمشیرخود دوازده ضربه به حنجر خشگیده حسین زد . به من گفت: هلال کجا می روی ؟ گفتم به لب تشنه حسین آبی برسانم ، گفت : که سیرابش کردم ، دامن عربی اش را کنار زد ، دیدم سر از تن حسین جدا کرده ، اما دیدم به خودش می لرزد و رنگ از رخش پریده ، گفتم : نانجیب ، سراز حسین جدا کردی ، چرا تنت می لرزد ، حالت دگرگون شده است ؟ صدا زد : همین که سر حسین را خواستم جدا کنم صدای ناله نحیف زنی به گوشم رسید ، دیدم یک بانوی قد خمیده ای صدا میزنه غریب مادر حسین
|